سردش بود دلم را برایش سوزاندم!!!
گرمش که شد با خاکستر قلبم نوشت:
خـداحـافـظ ...
ميدوني قشنگترين حس دنيا چيه ؟ اينکه بدوني همون بلايي که سرت آورده.. سرش آوردن ...!
جمشید مشایخی جمشید مشایخی، دورنمای برج ایفل پاریس؛ زمستان ۱۳۸۵
هـوا خوب است ، بیا بـرویم کمی قدم بزنیم، نگران نباش دوباره باز میگردانمت به قاب عکس...!
نذر کـردم اگر بـرگردی سـفره ای پهن کنم از حرف های نگفـته ی دلم...
دیگر به تو فکر نمی کنم... گناه است ، چشم داشتن به مال غریبـه ها...
بهای سنگینی دادم تا فهمیــــــدم کسی که قصد ماندن ندارد را باید راهــــــــــــــــــــــــــــــی کرد...
دهان تنهاییم آب می افتد بـرای یـک قطره بـودنت...
بگذار مــرز تنهایی را رد کنــم... ببـین ، گذرنامـه ام فقط مـهر لبهایت را کم دارد...
کجایی ؟؟ ﺗﻨﻬﺎﯾـﯽ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺍﺯ ﭘﺲ « ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ »ﺑﺮ ﺍﻭﻣــد!
خدایا ... بت بود،بت شکن فرستادی .. من پر از بغضم!! بغض شکن هم داری؟ زندگی شیرین است اگر روزگار نمک نریزد !! تنها برگ هایی زیر پا می افتند... که برای لحظه ای رقص در باد...
شاخه ی خود را فراموش می کنند!!
نگاهم را بخوان... می دانم! به دلم افتاده... من را ، از هر طرف که بخوانی ام! من ، سالهاست دل بسته ام به طنابی، که هروز لباس عشق، نم چشمانش خیس میکند! و بر حیات خانه ی ، حیاط زندگی اش پهن می کند! به فال نیک گیرم... برایـم، به دروغ پایت را میکشی وسط ، تمام بازی های کودکانه... معـرکه میگیری و چه کودکـانه، هربار بیشتــر بـاور میکنـم ، لباسهای خیست را، من ته کوچه! در انتظارت نشسته ام! آموخته ام که خداعشق است
وعشق تنهاخداست آموخته ام که وقتی ناامیدمی شوم خداباتمام عظمتش عاشقانه انتظارمی کشد دوباره به رحمت او امیدوارشوم آموخته ام اگرتاکنون به آنچه خواستم نرسیدم خدابرایم بهترش رادرنظرگرفته آموخته ام که زندگی دشواراست ولی من ازاوسخت ترم..
افسوس مي خورم ....چرا؟چرا با رفتن تو............. بهار مي آيد ؟...آمدي در سرماي زمستان... به سردي زمستان بودي..... به غم انگيزي شبهاي تنهايي..... به خشکي برف ...مي روي..... بهار مي ايد ... به نظر معامله خوبي است....اميد ان دارم بهار گلي بر چهره ات بنشاند ... چه اميد مبهمي...گردش روزگار خطا ندارد ....زمستان هيچ گاه بهار را نمي بيند...
یه روزایی به یه ادمای خاصی خیلی احتیاج داری گوشیتو بر میداری شمارشو بگیری اشکات سرازیر شدن بعد با خودت فقط یه جمله میگی
وقتی رفتی دنیا برایم به اندازه اتاقم شد! که در ان بنشینم و خیره به گوشه ای بنگرم... اتاقی سرد و تاریک! اتاقی بی روح و خالی از امید! دنیایم این گونه است وقتی تو نیستی... زندگی ام دیگر بالا و پایین ندارد خط صافی است.... کسل کننده و تکراری بهتر است بگویم روزمرگی نه زندگی! دیگر شادی و غم برایم معنی ندارد گریه و خنده را نمیفهمم دیگر حتی خودم را هم نمیشناسم... تاریکی محض است! و خبری از انوار طلایی خورشید نیست! این است عاقبت رفتنت... ولی تو اسوده باش همین برایم کافیست... مــی خــواهــم کمــی بــروم
خدایا! دستانی را در دستانم قرار بده که پاهایش با دیگری پیش نرود...
«جملاتی زیبا از بزرگان در مورد عشق»
«آنجا که ازدواجی بدون عشق صورت گیرد، حتمأ عشقی بدون ازدواج در آن رخنه خواهد کرد.» بنیامین فرانکلین
آلبرت اینشتین
گستره بالهایش پناه میدهد، تمکین کن! هرچند تیغ پنهانش جانکاه. آنگاه که باتو سخن آغاز کند، بدو ایمان آور! حتی اگر آوای او رؤیای شیرینت را درهمکوبد، مانند باد شرطه که بوستانی را.» جبران خلیل جبران
ناشناس
«ازدواج وسیلهای است برای فرار از ترس تغییر، ازدواج وسیلهای است تا پیوند را تثبیت کنی. اما عشق چنان پدیدهای است که به محض تلاش برای تثبیت آن، خواهد مرد. ایستایی در عشق همان و نابودی عشق همان. عشق واقعی تنهایی را به یگانگی مبدل میسازد.» اوشو
عشق بر رگ روح زدند// یکقطره فروچکید، نامش دل شد» افضلالدین کاشانی
ارزش غایی است، چیزی از آن بالاتر نیست. اگر عشق تو سوی آزادی رهنمونت کند، عشق تو عین برکت است، و اگر سوی بردگی براندت نه برکت که لعنت است.» اوشو
وحشی بافقی
عاشقی پیداست از زاری دل// نیست بیماری، چو بیماری دل مولوی
میورزند تا به معشوق.» فرانسوا لارشفوکو
ماند، ماند» صائب تبریزی
بمانی، عشق خواهد مرد.» اوشو
تسلیم کنم.» ویلیام شکسپیر
به یکسو بنگریم» آنتوان دو سنتاگزوپری جدیدا با كسی اشنا شدم اونم مثل تو مجازیه هیچ وقتم نمی خوام ببینمش مثل خودت. انگار بیمار رابطه های مجازی شدم اما به تو قول دادم قول دادم هیچ كس مثل تو نباشد مدت هاست مجازی میخندیم مجازی شادیم مجازی عاشق میشیم مجازی همدیگه رو دلداری میدیم اما واقعی تنهاییم!واقعی درد میكشیم واقعی از عشق های مجازی لطمه میبینیم...!! به سلامــــتی اون دوست مجازی که حتی یک بار هم ندیدیمش اما از همین دنیای مجازی معرفت و وفاداریش رو ثابــــت میکنه تنهایی بده اما از اون بدتر اینه كه ما تنهاییمونو با دوستایی پر میكنیم كه بود و نبودشون به خاموش یا روشن بودن چراغشون بستگی داره بار سفر رو بسته ام دارم میرم به ناکجا دارم میرم به یک سفر به جاده های بی انتها تو جاده ای که یک سرش منم با ارزوی تو تو جاده ای بی انتها منم به جسجوی تو تو جاده ای که یک سرش تو هستی ونگاه تو تو جاده های ارزو دارم میرم به راه تو پنجره های قلب من واشده به روی تو راهو به من نشون بده تا برسم به سوی تو این سر جاده ها منم اون سر جاده ها تویی نشونیتو به من بده که مقصدم فقط تویی عشق نیرویی است در عاشق که او را به معشوق می کشاند زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. درباره وبلاگ ![]() موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
![]() |
|||||
![]() |