شنبه 16 شهريور 1392برچسب:, :: 18:42 :: نويسنده : مسعود
خدایا! دستانی را در دستانم قرار بده که پاهایش با دیگری پیش نرود...
نظرات شما عزیزان:
سلام.ممنون سر زدی
کمک...
یک دنیا اشک برای ریختن دارم.. یک دل گرفته... یک زندگی پر از خالی... من سرشارم از تنهایی..
باز هم شب شد!من هنوز بی عشق تو از تمام رویاها دلگیرم. امشب در انتظار یک شب بخیر تا صبح بیدار خواهم ماند. اما تو چشمهای زیبایت را به رویاها بسپار.شبت رویایی نازنین...
من از نهایت شب حرف میزنم
و از نهایت تاریکی اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
درباره وبلاگ موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
>
تبادل لینک
هوشمند |
|||||
|